مجید رحیمی

۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

 استیو جابز؛ آقای خاص دنیای تکنولوژی

     استیو پاول جابز در 24 فوریه سال 1955 میلادی (16 اسفند ماه 1333) در شهر سانفرانسیسکو در کالیفرنیا متولد شد. او به همراه ناپدری و نامادری اش در جنوب Bay Area و شهرستان Santa Clara زندگی می کرد. این منطقه، به دلیل وجود شرکت های فعال در زمینه فناوری، به «درهی سیلیکون» (Silicon Valley) معروف شد. به همین دلیل دوران نوجوانی استیو، در بین مهدنسین الکترونیک سپری شد و باعث شد که «استفان وزنیک»(Stephen Woznizk) که یکی از شیفتگان دنیای الکترونیک

بود آشناد شود و پنج سال بعد به دانشگاه Reed برود ولی بعد گذراندن یک ترم، از دانشگاه اخراج شد.

پیدایش اپل

     مدتی بعد، جابز در شرکت بازی سازی «آتاری»(Aatari) مشغول به کار شد و در سال 1975 میلادی با همکاری وزنیک توانست کیت کامپیوتری شخصی Atari 8800 را تولید کند و توانست توجه زیادی را به خودش جلب کند و این دو نفر در یک آوریل 1976، شرکت «اپل»(Apple) تاسیس کردند. این دو نفر برد کامپیوتر Apple I را در گاراژ خانه شان مونتاژ و به فروشندگان کامپیوتر می فرختند تا اینکه یکی از مدیران ارشد اینتل با سرمایه گذاری 250 هزار دلاری، توانستند Apple II را مونتاژ کنند و فروش بالایی را داشته باشند و بینیان گذاران این شرکت را میلیونر کند.

مکینتاش

     در سال 1981 میلادی، جابز پروژهای با نام «مکینتاش»(Macintosh) را در اپل ایجاد کرد. مکینتاش یک کامپیوتر شخصی کوچک و ارزان بود و کار کردن با آن خیلی ساده بود و صراحی آن سه سال به طول کشید. مکینتاش در سال 1984، به سهامداران اپل معرفی شد و موفیت اش به چند ماه اول عرضه، محدود شد و در سال 1985 به دلیل عدم موفقیت، تمام اختیارات اجرایی را از جابز گرفتند و او تنها به عنوان رئیس هیات مدیره، باقی ماند.

پیکسار

     در سال 1985 میلادی، جابز که پول زیادی به دلیل فروش سهام اپل در بانک داشت، پخش گرافیک کامپیوتری شرکت«لوکاس فیلم»(Lucas Film) را خرید و اسم آن را «پیکسار»(Pixar) گذاشت و جابز از این شرکت برای فروش کامپیوترهای رده بالا به بیمارستان ها  و ارتش استفاده می کرد و در کنار آن انیمیشن هم تولید می کرد. در سال 1991 به دلیل وضعیت نابسمانی پیکسار این شرکت با شرکت دیزنی«ِDisney» قراردادی امضا کرد و با ساخت انیمیشن داستان «اسباب بازی» (Toy Story) دگرگون شد و این انیمیشن رکورد فروش را شکست و ارزش دارایی جابز به یک و نیم میلیارد دلار رسید.

Next

     جابز برای رقابت اپل، شرکت کامپیوتری «نکست»(Next) را به کمک تعدادی از کارشناسان سابق اپل تاسیس کرد. وقتی که هیات مدیره اپل این موضوع را فهمید جابز را به طور کامل از اپل اخراج کردند. در سال 1988 شرکت نکست اولین کامپیوتر خود را با نام تجاری Next cube با قیمت ده هزار دلار معرفی کرد و این قیمت آنقدر زیاد بود که دانشگاه ها تمایلی برای هزینه کردن نداشتند. کامپیوتر Next station که ارزان تربود هم نتوانست چشم ها را به خود جلب کند و فروش چندانی نداشت و در نهایت پخش سخت افزار شرکت Next تعطیل شد و به یک شرکت نرم افزاری تبدیل شد.

بازگشت به اپل

     در این میان شرکت اپل اوضاع خوبی نداشت و مردم به جای کامپیوترهای مکینتاش، از کامپیوترهای مبتنی بر ویندوز 95 استفاده می کردند. گیل املیو مدیره جدید اپل برای رقابت با مایکروسافت، کل شرکت Next را به ارزش 400 میلیون دلار خرید و با این خرید جابز دوباره به اپل بازگشت و به دلیل ظرر 700 میلیون دلاری در سال 1997 امیلیو از سمت هیت مدیره اخراج شد و دوباره به طور موقت مدیر عاملی را به جابز دادند.

     جابز بعد از سرکار آمدن در اپل، مهندسین شرکت Next را در سمت های کلیدی اپل قرار داد و تعداد زیادی از کارمندان اپل را اخراج کرد و در سال 1998، جابز از کامیپوتر آی مک (iMac) پرده برداری کرد و این کامیپوتر نه تنها صنعت کامپیوترهای شخصی را دگرگون کرد بلکه توانست اپل را به دوران طلایی خود برگرداند و در سال 2000 جابز از سیستم عامل انحصاری Mac OS X رونمایی کرد و در ضمن مدیرعامل ثابت اپل هم شد.

آیپاد

     در شرایطی که جابز در سال 2001 Apple Store را تاسیس کرد، متوجه روند صعودی اشتراک گذاری موسیقی به صورت دیجیتال در جهان شد که جوانان بیشترین سهم را برای خرید و دانلود موسیقی داشتند. همین موضوع باعث پیدایش «آیتیونز»(iTunes) شد ولی آن زمان هیچ جذابیتی نداشتند. جابز یک دستگاه کوچک و دوست داشتنی با نام «آی پاد»(iPod) و با شعار «یک هزار موسیقی در جیب تان» معرفی کرد.

     در سال 2003 فروشگاه موسیقی اینترنتی iTunes Music Store را معرفی کرد که مستقیما می توانستید از iTunes موسیقی خود را دانلود یا خرید داری کنید. در همین روند جابز در سال 2004 و 2005 «آی پاد نانو»(iPod Nano) و «آی پاد پاد شافل»(iPod Shufflr) را معرفی کرد.

     در سمت دیگر شرکت پیکسار با دیزنی به مشکل خوردند و قرارداد همکاری آنها لغو گردید. زمانی که مدیر عامل دیزنی را به «باب ایگر»(Bob Iger) دادند، روابط دوباره بین این دو شرکت شکل گرفت. تا اینکه در سال 2006 شرکت پیکسار را خرید و باعث شد که جابز بزرگ ترین سهامدار و یکی از اعضای هیات مدیره ی آن شود.

آیفون

     در همین میان در یک پروژه مخفی در اپل با کمک تیمی از بهترین مهندسین اپل توانست صفحه نمایشی با قابلیت لمس خازنی تولید کند که ای ن صفحه نمایش می توانست صنعت کامپیوتر های شخصی را دگرگون کند ولی جابز تصمیم گرفت تا این نمایشگر را روی یک گوشی پیاده سازی کند و در سال 2007 در کنفرانس Macworld از گوشی آیفون پرده برداری کرد.

     موفقیت بیش از انتظار آیفون، باعث شد تا اسم شرکت اپل از Apple Computer Inc به Apple Inc تغییر دهد. همین موفقیت باعث شد که که برای اولین بار جابز در سال 2010 از تبلت اپل با نام «آی پد»(iPad) پرده برداری کند.

سلامت فیزیکی

     با وجود این همه موفقیت در زندگی کاری، در اواخر سال 2003، مشخص شد که او سرطان پانکراس دارد و با وجود عمل موفقیت آمیز در سال 2004، در اواخر سال 2008، مشکل سرطان دوباره گریبان گیر او شد. حتی با وجود این مشکلات پزشکی فراوان، جابز در ماه های مارس و ژوئن 2011، برای معرفی iPad 2 و سیستم ابری iCloud در مراسم اپل حاضر شد.

     جابز که از وضعیت سلامت خود خبر داشت «تیم کوک» (Tim Cook) را به عنوان جانشین انتخاب کرد و در ماه آگوست 2011 از مدیریت عامل، کناره گیری گرد و استیو جابز در 5 اکتبر 2011 میلاد در گذشت.

بیل گیتس؛ برنامه نویسی خوب  سوداگری نابغــه

     در 28 اکتبر 1955 میلادی در شهر سیاتل آمریکا به دنیا آمد و در حال سپری کردن ششمین دهه از زندگی پربار خود است و حضور کم رنگ در دنیای فناوری را با فعالیت در بنیاد خیریه ای که به همراه همسرش ملیندا تاسیس کرده جبران می کند.

اولین بار وقتی فقط 13 سال داشت و در مدرسه ی لیک ساید درس می خواند به برنامه نویسی علاقه نشان داد و بعدا هم در دانشگاه به جای پیگیری رشته اصلی، به دنبال علاقه خود رفت. او با ابداعات فناورانه و هوشمندانه توانست مایکروسافت را بزرگ ترین شرکت نرم افزاری دنیا کند و از همین طریق به عنوان ثروتمندترین مرد جهان برسد.

     ویلیام هنری (بیل) گیس سوم در خانواده ای مرفه به دنیا آمد. دو خواهر بزرگتر و کوچکتر از خود داشت. فضای خانواده آنها بسیار گرم و صمیمی بود ولی بچه ها به شدت چالش جو و تشنه پیرزوی پرورش یافته بودند. رابطه او با مادرش بسیار نزدیک بود و با او به همه جا می رفت. او عشق عجیبی به مطالعه کردن داشت و ساعت ها وقت خود را صرف این کار می کرد. رفتار های او در یازده - دوازده سالگی باعث نگرانی خانواده شد که این امر باعث شد که او را در مدرسه خصوصی لیک ساید ثبت نام کنند. در آن موقع یک شرکت رایانه ای به مدیران مدرسه، پیشنهاد استفاده محصلات را داد و خود شرکت امکانات لازم را فراهم کرد و به همین سادگی سرنوشت یک نفر و متعاقبا میلیون ها نفر دست خوش تغییر می شود. علاقه بیل به رایانه خیلی زود معلوم شد و برای اولین بار یک بازی دوز را با زبان بیسیک نوشت. در آن موقع با پاول آلن که از او دوسال بزرگ تر بود آشنا شد. آن دو نفرزمان زیادی را به برنامه نویسی پرداختند. چند باری به خاطر کارهایشان به دردسر افتادند، ولی در نهایت توانستند برای شرکتی که رایانه ها را تهیه کرده بودند یک ترم افزار بنویسند.

     در سال 1970 وقتی که 15 سال داشت با پاول توانست یک برنامه به نام «Traf-o-Data» توسعه دهند که ورود و خروج شهر سیاتل را نظارت می کرد. فروش این نرم افزار 20 هزار دلار سود داشت و این موضوع باعث شد که به فکر تاسیس یک شرکت برای خودشان افتاتند ولی پدر و مادر بیل مُصر بودند که او دیپلم بگیرد و وارد دانشگاه شود و راه پدرش را ادامه دهد. بیل در سال 1973 دیپلمش را از همان مدرسه لیک ساید گرفت و در آزمون نهایی از مجموع 1600 نمره 1590 گرفت و شایع است که سال ها این نمره را از افتخارات خود می دانست.

شروع دوران پر جنب و جوش

     بیل بعد از اتمام دوره متوسطه با نمره بالای که داشت توانست از دانشگاه هارواد پذیرش بگیرد و در آنجا وکالت خواند ولی در سال اول تمام وقت خود را پشت رایانه آزمایشگاه سپری کرد و رابطه خود را پاول داشت و هر طوری که بود واحدها را پاس می کرد. پاول بعد از سال دوم، دانشگاه واشنگتن را رها کرد و با شرکت هانی ول در بوستن آمریکا برای کار رفت و در نهایت در سال 1974 بیل هم به او پیوست. در آن زمان پاول نسخه ای از مجله ی مشهور الکترونیک را نشان بیل داد که در آن صحبت از تراشه خُرد-رایانه یا مینی کامپیوتر Altair8800 بود. هر دوی آنها به شرکت MITS سازنده Altair8800 تماس گرفتند و ادعا کردند که در حال کار بر روی برنامه هستند که با رایانه ها اجرا می شود. این در صورتی بود که آن ها نه تنها رایانه را نداشتند بلکه برنامه ننوشته بودند فقط می خواستند بفهمند که آیا این شرکت علاقه ای نشان می دهد. از قضا رئیس شرکت به آنها زنگ زد و آنها را دعوت کرد و آنها با بهانه تراشی بعد از دوماه کار در آزمایشگاه دانشگاه هارواد توانستند که برنامه را بنویسند و پاول برای ارائه برنامه به شرکت رفت و او را در آن جا استخدام کردند و علی رخم نظر والدین بیل، او همکار پاول شد. آن دو، یک سال بعد در سال 1975 شراکت شان را تحت عنوان «Micro-Soft» که برگرفته از micro-computer و software بود بنا کردند. کمی بعد اسم شرکت را سرراست کردند و آن را Microsoft گذاشتند.

     برنامه ی تحت بیسیک آن ها که برای Altair نوشته شده بود، هم آورده ی مالی خوبی داشت و هم اعتباری برای آن دو ایجاد کرد. اما مشکل این بود که اغلب کاربران آن روزگار فقط علاقه مندانی بودند که عادت به پرداخت وجه بابت نرم افزار نداشتند

 آن طور که بعدها بیل گیتس 10 درصد از مصرف کنندگان هزینه ی آن نرم افزار را پرداختند و باقی، آن را به طور غیر مجاز در اختیار دیگران گذاشتند. اما بیل گیتس دید متفاوتی داشت. او نرم افزار را مانند هر محصول دیگر در مالکیت خالقش می دید و تکثیر غیر مجاز آن را دزدی آشکار می دانست. این شد که در فوریه ی 1976 نامه ای سرگشاده خطاب به فعالان رایانه نوشت و توضیح داد که توزیع بی حساب و بدون پرداخت حق صاحب اثر، چه طور می تواند مانع از نوشته شدن برنامه های خوب شود. در واقع دزدی نرم افزار انگیزه ی برنامه نویس را از صرف وقت و هزینه برای توسعه ی یک نرم افزار باکیفیت می گیرد. نامه ی او با بی رغبتی مخاطبانش مواجه شد ولی بیل بر اعتقاد خود مصمم بود و از آن به بعد همه جوره در برابر سرقت نرم افزار ایستاد. اما مشکل به مخاطبان ختم نمی شد. رییس شرکتی که بیل و پاول برای آن ها برنامه می نوشتند هم درک درستی از حرف گیتس را نداشت و او را حسود و بخیل می دانست؛ آخر سر هم MITS را به یک شرکت رایانه ای دیگر فروخت و به دنبال علاقه اش در پزشکی رفت. این وسط گیتس و آلن مانده بودند و دردسر متقاعد کردن مدیران شرکت همکار جدید. در نهایت تصمیم این شد که شرکت خود را به زادگاه شان، سیاتل، منتقل کرده و بی وقفه روی گسترش آن کار کنند. همه ی 25 کارمند شرکت نوپای مایکروسافت، به کار گرفته شده بودند تا در همه ی زمینه ها از تولید و توسعه گرفته تا تجارت و بازاریابی، مجموعه را پیش ببرند. گیتس هم با توان فنی بالا، با قدرت، رهبری مایکروسافت را به دست گرفت.او توانست قبل از 23 سالگی حدود 2.5 میلیون دلار سرمایه کسب کند.

خیزش مایکروسافت

     تیزهوشی بیل گیتس در زمینه ی توسعه ی نرم افزار و نیز فراستش در امور تجاری، باعث شد شایسته ترین فرد به عنوان رهبر و سخن گوی شرکت باشد. او شخصا خط به خط برنامه های نوشته شده را بازبینی می کرد و هرجا را که لازم می دید تغییر می داد. در حالی که صنعت رایانه با تولیدات سخت افزاری شرکت هایی مانند اپل، IBM و اینتل به سرعت رشد می کرد، بیل بی وقفه به توسعه ی نرم افزار در مایکروسافت ادامه می داد. او اغلب، مادر را هم به همراه می برد. ماری (مادرش) در مجامع مختلف بسیار مورد احترام بود و ارتباطات خوبی هم با هیات مدیره شرکت ها از جمله آی بی ام داشت؛ اولین بار از همین طریق بود که بیل گیتس توانست قرار ملاقاتی با مدیر عامل آی بی ام ترتیب دهد.

     در سال 1980 وقتی شرکت آی بی ام به دنبال نرم افزاری برای راه اندازی رایانه ی شخصی جدیدش بود به مایکروسافت برخورد. می گویند وقتی بیل گیتس اولین بار به آی بی ام رفت یکی از کارمندان، او را با آبدارچی اشتباه گرفته و بیل را پی یک فنجان قهوه فرستاده.بیل علی رغم این که خیلی جوان بود به سرعت توانست آی بی ام را تحت تاثیر قرار داده و هیات مدیره را متقاعد کند که شرکتش توانایی رفع نیاز آن ها را دارد. اما مشکل این بود که مایکروسافت تاکنون سیستم عاملی که بتواند با رایانه ی جدید آی بی ام کار کند را توسعه نداده بود. این جا بود که او سیستم عاملی برای کار روی رایانه هایی مشابه آن چه آی بی ام در اختیار داشت خرید؛ و بی آن که به توسعه دهنده درباره ی ماجرای آی بی ام بگوید حق انحصاری و تمام و کمال سیستم عامل او را خریداری کرد. البته هرچند بعدا از مایکروسافت و بیل به خاطر مخفی نگه داشتن اطلاعات مهم درباره ی موضوع معامله شکایت شد، ولی به دلیل پرداخت حق امتیاز، هرگز به نتیجه نرسید. گیتس سیستم عامل تازه خریداری شده را با رایانه آی بی ام تطبیق داد و آن را به قیمت 500 هزار دلار، درست همان مبلغی که بابت خریدش هزینه کرده بود تحویل آنها داد. آی بی ام می خواست کدهای اصلی برنامه را یک جا بخرد تا سیستم عامل را در اختیار داشته باشد. ولی گیتس مخالفت کرد و در عوض پیشنهاد داد آی بی ام بابت هر نسخه از سیستم عاملی که به همراه رایانه هایش می فروشد مبلغی به عنوان حق امتیاز به مایکروسافت بپردازد.با این کار تمامی شرکت ها متقاعد شدند که حق امتیاز دریافت کنند و چند وقت بعد مایکروسافت نرم افزار Softcard را ارائه کرد که امکان راه اندازی Microsoft BASIC را روی دستگاه Apple llفراهم می کرد. بین سال های 1978 تا 1981 مایکروسافت رشد چشم گیری داشت و شرکت سهام بندی شد و بیل رئیس هیت مدیره شد و پاول جانشین او.

     تا سال 1983 مایکروسافت به مرور یک شرکت بین المللی شد و دفتر های در بریتانیا و ژاپن افتتاح کرد و قریب به 30 درصد رایانه های جهان را به سلطه خود در آورد. در آن زمان پاول سرطان خون گرفت و در نهایت با پرتودرمانی سلامتی خود به دست آورد و در سال 2000 از هیت مدیره استفاء داد و فقط به عنوان یکی از سهمام داران این شرکت حضور دارد و اکنون او در 62 سالگی با بیش از 18 میلیارد دلار از ثروتمندترین مردان عالم است.

 تولد ویندوز و آغاز کشمکش با اپل

     همه چیز به رقابت تاریخی مایکروسافت و اپل برمی گردد. در سال 1981 همکاری مایکروسافت و اپل منجر به این شد که مایکروسافت به توسعه ویندوز برسد و بتوان از طریق موشی (Mouse) برای حرکت در رابط کابری گرافیکی، نمایش متن و تصاویر استفاده می کرد.  بیل به خوبی فهمید که این سامانه موشی برتری خاصی دارد و اگر دست نجنباند قطعا شکست خواهد خورد. در آن زمان VisiCrop سیستم عامل گرافیکی خود را منتشر کرد و بیل به دلیل اینکه شکست نخورد با این حرف که بُلفی بیش نبود مایکروسافت سیستم عامل گرافیکی با نام ویندوز را توسعه داده و روی اجراکننده MS-DOS سازگار است توانست که 30 درصد بازار را منتظر نگه دارد و این باعث شد که در سال 1985 VisiCrop از گردونه خارج شد.

     در سال 1985 مایکروسافت ویندوز را منشتر کرد و این در حالی بود که تمام کدهای اصلی ویندوز از روی سیستم مکینتاش کپی شده بود و بیل به اپل می گفت که این ایده و فکر را ثبت نماید تا کسی نتواند از آن کپی برداری کند ولی اپل این کار را نکرد و مایکروسافت با کپی از اپل از سیستم عامل خود رو نمایی کرد. در سال 1986 بیل مایکروسافت را سهامی عام کرد و با هر سهم به ارزش 21 دلار وارد بازار بورس شد ولی 45 درصد از سهام شرکت را برای خود نگه داشت و با 24.7 میلیون دلار در 31 سالگی به ثروت زیادی رسید.

زندگی شخصی

     سال 1989 وقتی که 37 سال داشت به ملیندافرنچ که یکی از مدیران مایکروسافت بود دل ببند و در سال 1994 ازدواج کردند ولی متاسفانه شادی او طولی نکشید که مادر او در همان سال به سرطان دچار شد و فوت کرد. و از سال 1994 به بعد بیل بیشتر در کار های خیریه کمک کرد و تنها وقت یکی از سهام دارن شرکت به حساب می آمد.

مارک زاکربرگ؛ خالق ن چندان اجتماعی بزرگ ترین شبکه ی اجتماعی

     مارک زاکربرگ در 14 می 1984 در خانواده ای از طبقه متوسط و با تحصیلات بالا متولد شد. مارک از همان بچگی علاقه خود را به رایانه نشان داد و وقتی فقط 12 سال داشت توانست با Atari Basic یک برنامه پیام رسان ساخت و نامش را «زاک نت» گذاشت و پدرش از این برنامه در مطب شخصی خود استفاده کرد. زمانی که پدر و مادرش علاقه او را به رایانه دیدند یک معلم خصوصی برایش گرفتند تا هفته ای یک بار به خانه ها برود و با او کار کند و زمانی که مارک مشهور شد معلمش گفت:« واقعا سخت بود که بتوانم از نابغه ای مانند مارک جلوتر بمانم و همیشه مطلب جدیدی برای عرضه داشته باشم.»

     مارک بعدا به آکادمی Phillips Exeter فرستاده شد تا بیشتر یاد بگیرد و در آن جا بود که خیلی از توانایی های دیگر او معلوم شد ولی هیچگاه از علاقه خود به رایانه دست نکشید و در دبیرستان نسخه اولیه نرم افزار موسیقی پاندورا (Pandora) را نوشت. آن موقع اسمش را سیناپس(Synapse) گذاشته بود و شرکت های بزرگی از جمله مایکروسافت می خواستند که او و برنامه اش را یک جا به خدمت بگیرند که مارک جوان درست رد به تمام پیشنهاد ها زد.

هاروارد

     بعد از تحصیل در Exeter در سال 2002، مارک به هاروارد رفت. همه او را به عنوان یک توسعه دهنده ی نرم افزار می شناختند و همان دوران نرم افزار CourseMatch را نوشت که به دانشجویان این حق را می داد تا بتوانند کلاس هایی که دیگر کاربران انتخاب کرده بودند را برگزینند. برنامه ی دیگری هم نوشت با نام «فیس مش» (facemash) که عکس دو دانشجوی دانشگاه را به قیاس می گذاشت. این نرم افزار خیلی محبوب شد ولی به دلیل ناراحتی هایی که از طرف مقایسه شوندگان بود از طرف مسئولان دانشگاه بسته شد. این امر باعث شد سه از دوستان مارک به او بگویند که برنامه اجتماعی برای دانشگاه درست کند. مارک و سه دوست خود روی این ایده کار کردند و توانستند که وبگاهی درست کنند که این قابلیت را داشت که پروفایل ایجاد کرد و عکس بارگذاری کرد و با دیگران ارتباط داشت. این گروه تا ماه ژوئن 2004 فیسبوک را که آن موقع The Facebook نامیده بودند در هاروارد پیش بردند. نهایتا در سال دوم دانشگاه برای توسعه این برنامه از دانشگاه انصراف داد و روی شبکه اجتماعی  اش متمرکز شد و این امر باعث شد که تا پایان 2004 فیسبوک یک میلیون کاربر داشته باشد.

اوج گیری فیسبوک

     در سال 2005 فیسبوک موفق به جذب سرمایه ای قابل توجه از شرکت Acccel Partners جذب کرد. از آن پس بود که دسترسی به فیسبوک ابتدا برای دیگر دانشگاه های آمریکا و سپس دبیرستان ها و دانشگاه های بین المللی فراهم شد؛تا جایی که در دسامبر 2005 کابرهای فیسبوک بیش از 4.5 میلیون نفر افزایش داشت.در آن زمان دوباره شرکت ها فیسبوک را می خواستند که زیرمجموعه خود کنند ولی مارک تمام پیشنهاد ها را رد کرد چون می خواست قابلیت های بیشتری به فیسبوک اضافه کند.

     به نظر همه چیز بروفق مراد مارک بود که درسال 2006 سازندگان برنامه Harvand connection از او به دلیل سرقت اطلاعات شکایت کردند و این موضوع تا سال 2011 ادامه یافت و مارک بعدا عذرخواهی کرد و در مصاحبه ای گفت :«اگر پی عرضه ی خدمتی اثرگذار باشی که مردم هم روی آن حساب باز کنند باید حرفه ای عمل کنی. به نظر من خیلی چیزها یاد گرفتم و پخته تر شدم.» البته تنها مشکل او این نبود در سال 2009 بن مزریک در کتاب میلیاردهای تصادفی به دلیل بازگویی غیرواقعی و نادرستی که از مارک زاکربرگ داشت به شدت مورد انتقاد قرار گرفت. به این حال فارغ از این که چقدر داستان کتاب به حقیقت نزدیک است، مزریک تمام حقوق کتاب را فروخت و فیلم «شبکه اجتماعی» از روی آن ساخته شد و حتی نامزد جایزه اسکار هم شد. بعد پخش فیلم مارک کلی اعتراض داشت.

     با این همه مشکل مارک به کار خود ادامه داد. مجله Time در سال 2010 مارک را به عنوان مرد سال معرفی کرد و Vanity Fair او را در صدر فهرستی با نام «تازه تاسیس» قرار داد و همیچنین او با سرمایه 6.9 میلیارد دلار در رتبه 35 ثروتمندان مجله Forbes جای گرفت.

عرضه ی عمومی سهام

     مارک در ماه می سال 2012 دو تغییر عمده در مسیر زندگی اش ایجاد کرد. فیسبوک با رسیدن به 16 میلیارد دلار توانست به عنوان بزرگ ترین عرضه ی اولیه سهام برای یک شرکت اینترنتی مطرح شود. مارک با این سرمایه به خریدهای جید رفت طوری که شخصا بابت تصاحب اینستاگرام وارد مذاکره شده بود. در چند روز اول عرضه، کمی از قیمت سهام کاسته شد ولی مارک با پیش بینی چنین شرایطی با حفظ 57 درصد از سهمام، حق تصمیم اصلی را برای خود گذاشت و در 19 می 2019 و یک روز پس از عرضه سهام، مارک بالاخره با یار دیرینش پریسیلا چن ازدواج کرد، حدود صد نفر آمده بودند که فکر می کردند جشن فارغ التحصیلی چن باشد؛ که ناگهان با جاری شدن خطبه عقد مواجه شدند.

     در سال 2013 برای اولین بار فیسبوک جزو 500 شرکت برتر از نگاه مجله ی Fottune وارد شد تا مارک در 28 سالگی جوان ترین مدیرعامل این فهرست باشد. دوسال بعد، در سال 2015 به دنیا آمد و اعلام کرد دو ماه به دور از هیاهوها باشد و در این زمان بود که نامه ای نوشتن خطاب به فرزند خود که می خواهند 99 درصد سهام خود را وقف خیریه کنند. حالا فیسبوک با تصاحب اینستاگرام و واتساپ، در کنار رشد خیرکننده ی فیسبوک و گذر از یک میلیارد کاربر، آن چنان بزرگ شده نمی توان آینده ی بشر را بدون آنها تصور کرد.

سرگی برین؛ نمادی از یک مهاجرت موفق

     سرگی برین در 21 آگوست 1973 میلادی در مسکو پایتخت روسیه به دنیا آمد. سرگی برین در خاطرات خود آورده که سال ها بعد وقتی با یک تور دانش آموزی به سرپرستی پدرش از روسیه دیدار کرده و اوضاع نابسمان زادگاهش را دیده و به همین خاطر از پدرش  به خاطر این که رنج هجرت را برای پیشرفت او به جان خریده تشکر کرده است. برین دوران تحصیل را در مدارس مری لند آمریکا گذرانده ولی این پدرش بود که در خانه در درس ها او را راهنمایی می کرد. سرگی برین سپس وارد دانشگاه ایالتی مری لند شد و در 1993 کارشناسی خود را گرفت و توانست با دریافت کمک هزینه تحصیلی به دانشگاه استنفورد در رشته کامپیوتر ادامه تحصیل دهد و همین دانشگاه بود که برای دوره دکترا او میزبان شد و همین جا بود که با بالری پیج آشنا شد.

     این دو هر دو دانشجوی دکتر بودند و در حین تحقیق برای رساله لری و موضوع درجه بندی صفحات وب به  ایده ی یک موتور جست وجوی فراگیر رسیدند که وبگاه ها را براساس محبوبیت، رتبه بندی می کند. خیلی طول نکشید که برای کار روی ایده ی خودبه طور موقت دانشگاه را ترک کردند و چند بعد شرکت شان، یعنی گوگل را به ثبت رساندند. این کلمه از نام عددی گرفته شده که معادل یک با صد صفر جلوی آن است. آن ها برای توسعه کارشان از خانواده، اقوام و دوستان تامین سرمایه کردند و با چند میلیون دلاری که جمع شده بود در سال 1998 شرکت گوگل رسما  راه اندازی شد.

     او در کنار لری پیج به خاطر ایجاد تغییرات بزرگ در شیوه ی زندگی بشر جوایز بین المللی مهمی دریافت کرده است. او یکی از 100 خلاق برتر جهان است که در اوج کارش کمتر از 35 سال داشت. مدرک MBA افتخاری، دیس زرین از آکادمی موفقیت، کسب بالاترین جایزه ی مهندسی و جایزه ی بنیادی مارکونی تنها بخشی از افتخارات او هستند. در سال 2009 در رتبه بندی قدرتمندترین افراد جهان او را در جایگاه پنجم قرار گرفت، سرمایه ی او تا پایان 2014 در حدود 30 میلیارد دلار تخمین زده شده و در جایگاه بیستم ثروتمندترین ها قرار دارد.

ساندار پیچای؛ میلیونر زاغه نشین گوگل

     پیچای سانداراراجان که با نام ساندار پیچای مشهور شده در 12 جولای 1972 میلادی در شهر مادورای ایالت تامیل در هند به دنیا آمد. خانواده او از نظر مالی نسبتا ضعیف بودند و بعدا به دلیل کار پدر، کل خانواده به شهر چنای هند مهاجرت کردند. و بعدا خانواده فهمیدن که او در حفظ کردن اعداد خیلی خوب است به علاوه استعداد دیگر او در بازی ملی هند یعنی کریکت هم بود طوری که کاپیتان تیم دبیرستان بود.

تحصیلات

     کلاس دهم را در مدرسه «جواهرویدیلایا» گذراند و برای کلاس دوازده به دبیرستان«واناوانی» در همان شهر چنای رفت. به رایانه علاقه ی زیادی داشت؛ اولین نرم افزاری که نوشت یک بازی شطرنج بود. با این حال با وجود یک سری مشکلات در هند لیسانس را در دانشگاه صنعتی «خراگ پور» متالوژی خواند و خوشبختانه به دلیل روابط خوب دانشگاه های هندی با دانشگاه های تراز اولی جهان توانست بورسیه بگیرد و برای تحصیلات تکمیلی خود به دانشگاه استعداد پرور «استنفورد» برود. آنجا مهندسی علم مواد را ادامه داد. آن طور که خودش تعریف می کند آن اوایل از گرانی اجناس در آمریکا شوکه شده بود ولی بعدا عادت کرد. بعد از گرفتن کارشناسی ارشد برای گذارندن دوره MBA به دانشگاه پنسیلوانیا رفت و خود را برای حضور در عرصه مدیریت آماده تر کرد.

دوران پیش از گوگل

     پس از اتمام تحصیل، ساندار پیچای در شرکت «مکنزی و شرکا»(McKinset & Company) در واحد مشاوره مشغول شد و چندی بعد با توجه به تخصصش در متالوژی به شرکت «اپلایدمتریالز»(Applied Materials) رفت. در آنجا مدیر تولید بود تا اینکه سرانجام برای شغلی هیجان انگیز راهی گوگل جوان شد.

دوران گوگل

     در نهایت در سال 2004 برای مصاحبه به گوگل پلکس رفت؛ درست در همان زمان که این شرکت از سرویس جیمیل (Gmail) پرده برداشت. پیچای استخدام شد و به عنوان اولین اقدام روی نوار ابزار جست و جوی گوگل کارکرد. در آن دوران اینترنت اکسپلورر بر وب حکم ران بود و خبری هم از کروم گوگل نبود. در سال 2006 این پروژه اهمیت بیش تری یافت چرا که مایکروسافت تصمیم گرفته بود که بینگ را جست و جو گر پیش فرض در اکسپلورر بگذارد. پیچای با رای زنی ها توانست نوار ابزار گوگل را به طور پیش فرض روی دستگاه های خود نصب کنند و به این شکل مایکروسافت تقریبا از رسیدن به نیت خود باز ماند.

در سال 2008 معاون مدیرعامل شد و همان سال گوگل کروم را معرفی کرد و تنها بعد از گذشت یک سال سیستم عامل کروم را هم عرضه کرد. و به مرور در انظار ظاهر شد و به یکی از چهره های شرکت گوگل تبدیل شد. اما در سال 2013 به کنارگیری اندی رابین خالق و گرداننده ی امور اندروید گوگل، پیچای تنها کسی بود که این سمت را قبول کرد و تقریبا همه ی بخش های مهم گوگل را زیر مدیریت خود داشت. یکی از کارهای او خرید شرکت نست (Nest) توسط شرکت گوگل بود و به همین امر گوگل رسما وارد خانه های هوشمند شد.

مدیریت گوگل در عصر الفابت

     روند صعودی پیچای ادامه داشت و سرانجام در سال 2015 بعد از تاسیس شرکت هلدینگ آلفابت، او مدیریت کل شرکت گوگل را در دست بگیرد و به عنوان دست راست و جانشین لری پیج، سکان امور را به درست گرفت.

جک ما؛ معرف چین در جهان

     ما یون معروف به جک ما در سال 1964 در شهر هانگژوی چین در خانواده ای با وضعیت مالی نسبتا متوسط به دنیا آمد. آینده ای او زمانی رقم خورد که رئیس جمهور وقت آمریکا به چین سفر کرد و به انزوای ایک کشور در جامعه بین الملل خاتمه داد. بعد از آن سرمایه گذاران غربی وارد این کشور شدند و نه سال تمام جک به دم هتلی می رفت که گردشگران غربی به آنجا می رفتند و به عنوان راهنما با گردشگران انگلیسی تمرین کند زیرا به یادگیری انگلیسی علاقه چندانی نشان داده بود. لقب جک را هم یکی از گردشگران به او داد.

     بعد از سه بار کنکور دادن در رشته زبان انگلیسی وارد دانشگاه شد و در سال 1988 لیسانس گرفت. جک برخلاف بزرگان سیلیکون برای کارآفرینی دانشگاه را رها نکرد. وقتی علی بابا راه انداخته بود همزمان مشغول درس خواندن در رشته MBA بود. او در این راه بسیار شکست خورده که باورکردنی نیست  حتی برای کسب اعتماد و جمع آوری سرمایه از دره ی سیلیکون موفق نبود. از دانش رایانه و برنامه نویسی سردرنمی آورد ولی وقتی به آمریکا رفت و برای اولین بار از اینترنت استفاده کرد توانمندی بالقوه آن را درک کرد. خودش در جایی گفته :« وقتی شروع به جست و جو در وب کردم نتایج مرتبط با چین پیدا نکردم و همین مساله باعث ایجاد جرقه یک فعالیت اینترنتی برای کشورم شد.»

دو تلاش ناموفق برای راه اندازی کارش ولی در نهایت چهار سال بعد 17 نفر از دوستانش را در منزل جمع کرد و متقاعدشان کرد تا روی ایده ی او سرمایه گذاری کنند و اینگونه علی بابا شکل گرفت. ارتباطات مناسب حاکمیت چین باعث شد شرکت های نوپای چینی در معرض سرمایه گذاری قرار بگیرند و اینگونه شد که علی بابا جوان توانست در دو مرحله، 5 و 20 میلیون دلار پول دریافت کند.

     گروه علی بابا در سال 2003 وبگاه taobao.com را راه اندازی کردند تا با شعبه ی چین شرکت معظم eBay رقابت کند. آنها تصمیم گرفتند که از فروش های صورت گرفته درصدی دریافت نکنند و برای خرده فروشی کوچک و متوسط به طور رایگان این کار را انجام دهند ولی این کار هیچ پولی را برای مجموعه نداشت و در نهایت با استفاده از راهکارهای جانبی توانستند به سوددهی رسیده و eBay را از گردونه حذف کنند.

     چندی بعد در سال 2005 توانست که شرکت یاهو را مجاب به سرمایه گذاری 1 میلیارد دلاری در عوض 40 درصد سهام علی بابا کند. روند پیشرفت علی بابا تحت مدیریت جک تا سال 2012 ادامه داشت و او در سال 2013 از این سمت کناره گیری کرد و ریاست هیات مدیره را بر عهده گرفت. اما شجاعانه ترین کار این بود که سهام علی بابا را وارد آمریکا کرد و به یک دفعه ارزش این شرکت تا 159 میلیارد دلار بالا رفت و به تبع جک ما با سرمایه 25 میلیارد دلار ثروتمندترین مرد چینی لقب گرفت. طبق گزارش مجله ی فوربز، تا سال 2015 سرمایه ی جک ما 27 میلیارد دلار برآورد شده که باعث می شود او ثروتمندترین مرد در چین و هجدهیمن نفر درجهان باشد.

جف بزوس؛ تغییر دهنده فروش در دنیا

     در سال 1964 در آمریکا به دنیا آمده و ز همان ابتدا عاشق کامپیوتر بود و در دانشگاه پرینستون در رشته های علوم کامپیوتر و مهندسی الکترونیک تحصیل کرد و بعد از تحصیل در چند شرکت مختلف در «وال استریت»(Wall Street) از جمله Bankers، Fitel Trust  شرکت سرمایه گذاری D.E.Show مشغول به کار شد. او چهار سال در وال استریت بود که موفقیت های زیادی به دست آورد و در سال 1994 از شغلش استعفا داد و به سیاتل رفت و کسب و کار خودش را راه اندازی کرد.

جف بزوس و داستان الهام پخش آمازون

     سال 1994 جف 30 سال داشت و مثل بسیاری از رهبران کنونی دنیای دیجیتال، پتانسیل نامحدود اینترنت را در بهترین زمان ممکن درک کرد و آن را بنیان کسب و کار خود قرار داد. او گاراژ خانه خود را با چند کارمند دفتر کار کرد و مدتی بعد کارشان به خانه ای دو اتاق خوابه منقل شد و پس از مدت کوتاهی نمونه آزمایشی وب سایت مورد نظرشان را ساختنتد، تست بتای سایت با مشارکت 300 نفر با موفقیت انجام شد و در 16 جولای 1995 Amazon.com متولد شد. موفقیت آمازون خیلی عجب بود زیرا بدون تبلیغات در آمریکا و 45 کشور دیگر کتاب فروخت. در عرض دوماه فروش آن به 20 هزار دلار رسید. از سال 1998، آمازون محصولات دیگری را هم برای فروش روی سایت قرار داد.

جف به آمازون اکتفا نکرد

     آمازون در سال 1998، وب سایت معروف IMDB.com را از آن خود کرد و یک سال بعد وب سایت Alexa.com را تصاحب کرد و در سال 2007  هم وب سایت Dpreview.com که به بررسی تخصصی دوربین های دیجیتال می پردازد به زیر مجموعه آمازون اضافه شد. جف در سال 2007 ذست به کار شد و به سراغ تولید محصولات دیجیتالی رفت و در این سال او از اولین کتاب خوان دیجیتالی آمازون با نام «کیندل»(Kindle) رونمایی کرد. جف در همان سال در شرکت Blue Origin سرمایه گذاری کرد.

     در سال 2011 و یک سال پس از معرفی اولین آیپد شرکت اپل، جف هم اولین تبلت آمازون را معرفی کرد. در سال 2013 جف بار دیگر خبر ساز شد و رسانه واشنگتن پست و تمام ناشران آن را تصاحب کرد. جف برای این کار 250 میلیون دلار خرج کرد و این خرید هیچ ارتباطی با آمازون نداشت فقط مخصوص جف بزوس بود. در همین سال بود که جف ایده ارسال کالا با پهپاد را مطرح کرد و در حال حاضر بر روی این طرح که با نام «آمازون پرایم ایر»(Amazon Prime Air) شناخته می شود، کار می کنئد.

تیم کوک؛مردی مخوف در زندگی کاری و شخصی

     در 1 نوامبر 1960 در آلابامای آمریکا به دنیا آمد و پسر وسط خانواده است. کوک تحصیلات متوسط را در دبیرستان زادگاه اش در سال 1978 و با رتبه ی دوم در میان هم همکلاسی ها به اتمام رساند. دانشگاه آوبرون آلاباما مقصد بعدی تیم بود. مدرک لیسانسش را در رشته مهندسی صنایع در سال 1982 از این دانشگاه گرفت و برای تحصیلات تکمیلی مهندسی ادامه نداد و به آموزشکده ی تجارت فوکوای رشته MBA خواند و در سال 1988 در میان ده دانشجوی برتر فارغ التحصیل شد.

سابقه ی کاری

     تیم کوک به محض فراغت از تحصیل وارد زمینه کامپیوتر شد و به استخدام IBM درآمد. او تا مدیریت پخش آمریکای شمالی و تولید و توزیع کامپیوترهای شخصی در کل قاره ی آمریکا پیش رفت. بعد از 12 سال، IBM را ترک کرده و کارمند شرکت Intelligent Electronics شد. سه سال در سمت مسوول پخش اجرایی کار کرد و سپس راهی شرکت Compaq شد وبعد از شش ماه آنجا را مقصد شرکت اپل ترک کرد.

دوران حضور در اپل

     او اویل سال 1998 وارد اپل شد. موقعی که اپل اوضاع چندان خوبی را نداشت آنچان که مدیر عامل و موسس شرکت دل، در یک سخنرانی گفت اگر من به جای مدیران اپل بودم درش را تخته می کردم و پول سهام داران را پس می دادم. کمی بعد از ورود تیم به اپل اوضاع اندکی بهتر شد. او مدیریت ارشد بخش های عملیاتی و فروش و خدمات و پشتیبانی در کل جهان شد و راهبری پخش مکینتاش را برعهده داشت و در آن سال اپل به سود دهی رسید و سرانجام در سال 2011 تیم به مدیر عاملی اپل رسید و جای جابز را گرفت و او همچنان به عنوان یکی از سهام داران عمده به عضویت هیات مدیره اپل درآمد. و سرانجام تیم با خریدهای در سال 2014 اوضاع اپل را دگرگون کرد.

درآمد و محل خرج

     در نوامبر 2011 مجله Forbes تیم کوک را جزو قدرتمندترین افراد جهان قرار داد. بر اساس گزارش نیویورک تایمز درسال 2012 او بالاترین دریافتی را در میان دیگر مدیرعامل  شرکت های سهامی عام دانسته و این در حالی بود که حقوق او 900 هزار دلار در سال بود اما درآمد حقیقی آن با پاداش ها و ... در سال 2011 به رقم باور نکردنی 378 میلیون دلار رو به رو شد.

پاول دروف؛ موسس تلگرام

     پاول و برادرش در سال 2006 شبکه اجتماعی VK را راه اندازی کردند ولی تحت پیگرد در روسیه قرار گرفت و ناگزیر وطنش را ترک کرد و نفی بلد شد. او از سنت کیتس و نویس تابعیت گرفت و ادامه کارهای که در روسیه انجام داد پیگیری کرد و این پیگیری باعث ایجاد شبکه اجتماعی تلگرام شد که امسال (2015) جشن 100 میلیون کاربر فعال خود را گرفت و به سرعت در حال رشد است.

جاناتان آیو؛بهترین طراح صنعت الکترونیک

     آیو از همان ابتدا به طراحی و ساخت مدل، از هرچیزی که به ذهنش می رسید، علاقه ی زیادی داشت. به همین دلیل، پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه، طراحی محصول را به عنوان پیشه اش انتخاب کرد. آیو در سال 1989 میلادی به عنوان طراح محصول در استارتاپ Tangerine مشغول به کار شد و تنوع  زیادی از محصولات را طراحی کرد. آیو که نمی توانست تمام ایده آل هایش از طراحی را در محصولات شرکت پیاده کند، علاقه به کارش را کم کم از دست داد و این عدم رضایت زمانی به اوج خود رسید که ایده ی او از یک ست دستشویی، «پرهزینه» و «مدرن» نامیده و رد شد. او دیگر علاقه ای به کار کردن برای مشتریانی که مفاهیم و اصول طراحی او را درک نمی کردند، نداشت. سرانجام اپل که یکی از مشتریان شرکت تنجرین بوده و از آیو به عنوان مشاور برای طراحی کامپیوتر استفاده کرده بود، توانست بعد از دوسال به استخدام اپل در بیاید و اولین پروژه او در اپل طراحی «آی مک» بود که مسیر را برای طراحی محصولات بعدی ازجمله آیپاد، آیفون و آیپد هموار کرد. آیو خدماتی زیادی را به دنیای طراحی به مقام شوالیه نایل شد و محصولات زیادی را در اپل طراحی کرد.

ایلان ماسک؛ تسخیرکننده فضا و زمین

     در شهر پرتویای آفریقای جنوبی متولد شد. او کودکی و نوجوانی خود را در این کشور سپری کرد. ایلان در 10 سالگی صاحب یک دستگاه کامپیوتر شد و وقتی 12 سال داشت توانست اولین بازی کامپیوتری خود را بسازد. این بازی، بلستر (Blaster) نام داشت. جالب این است که مجله ی PC and Office Technology با قیمت 500 دلار از او خرید. در 19 سالگی برای تحصیل به کانادا مهاجرت کرد. پس از دوسال در دانشگاه کوییتز این دانشگاه را رها کرد و به دانشگاه پنسیلوانیا رفت. او در آنجا در رشته های کسب و کار وفیزیک، دو مدرک لیسانس گرفت و برای دکتری خود به دانشگاه استنفورد در کالیفرنیا رفت اما ایلان دو روز بیش تر دوام نمیاورد و رفت و شرکت خود را با نام تجاری Zip2 راه انداخت.

ساخت یک امپراتوری

     ZIp 2 یک راهنمای شهری آنلاین بود که محتوای لازم برای سایت ها را تامین می کرد و در سال 1999، شرکت کامپیوتری کامپک شرکت Zip2 را با قیمت 307 میلیون دلار نقد و 37 میلیون دلار سهام خرید و ایلان از این معامله 22 میلیون دلار به جیب زد. در سال 1999، شرکت X.com را تاسیس کرد این شرکت در زمینه ی خدمات مالی آنلاین فعالیت می کرد. یک سال بعد، این شرکت با کانفینیتی ادغام شد و سرویس معروف پی پال را متولد شد و در سال 2002 شرکت eBay شرکت Paypal را با قیمت 1.5 میلیارد دلار تصاحب کرد و در آن هنگام 11 درصد سهام PayPal به ایلان تعلق داشت.

     در سال 2002 ایلان به سراغ علاقه مندی دیگرش یعنی فضا رفت و Space X را راه انداخت. او قدم به قدم جلو رفت تا اینکه سال 2008 توانست اعتماد ناسا را جلب کند و قراردادی امضا کرد و در سال 2012 ایلان موشک فالکن 9 را با 1000 پاوند محموله به ایستگاه بین المللی فضایی بفرستند. Space X اولین شرکت خصوصی است که توانست این کار را بکند و در سال 2013 ماهواره های به ماهواره های ثابت زمین به استفاده از فالکن 9 ارسال کرد. او در سال های اخیر موفقیت های دیگری در این زمینه ثبت کرد.

ایلان در کنار خودروی تسلا مدل S

     این خودرو هم موفقیت های زیادی برای تسلا موتورز به ارمغان آورد. Model S در سال 2013 به عنوان خودروی سال انتخاب شد. تسلا مدل X، سومین خودروی شرکت 12 ساله ی تسلا است.

ایلان می خواد تاریخ ساز شود

     بلند پروازی های ایلان ماسک حدود و مرزی ندارد. او در سال 2013 یک طرح مفهمومی انقلابی منتشر کرد؛  طرحی که می تواند صنعت حمل و نقل را به کلی محتول کند. او از این ایده با نام «هایپرلوپ»(Hyperloop) یاد می کند. این ایده انقلابی در حمل و نقل ایجاد خواهد کرد. شنیده های هست که در سال 2018 کشور امارات از این ایده استقبال کرده و این ایده را پیاده سازی می کند.

ساتیا نادلا؛ تحولی در مایکروسافت

     سومین مدیرعامل تاریخ مایکروسافت بودن به خودی خو اظطراب آور است، چه رسد به این که شرکت را عقب تر از رقبا و در سراشیبی تحویل بگیری. می گویند هندی ها به واسطه تعلیمات بودا خوی جنگ ندارند، ولی این هندی، با جسارت تمام به رویارویی رقیبان رفته و قصد عقب نشینی هم ندارند. وقتی برای مدیر عاملی مایکروسافت انتخاب شد اصلا با دنیای فضای کاری آن غریبه نبود. او بیش از 22 سال که در این شرکت کا می کردو شاید همین سابقه طولانی هم باعث شد بهترین گزینه برای تصدی صندلی بیل گیتس و استیو بالمر باشد.

لری پیج؛ مردی که از علم به ثروت رسید

     لری پیج به جرات همان کسی است که کوشید ایده ی دسترسی به تمام علوم بشر برای همگان را محقق کند و تا حد زیادی هم درهدفش موفق شد. پیج در رتبه بندی ثروتمندان مجله فوربز با سرمایه خالص 29.2 میلیارد دلار در رتبه یازدهم قرار دارد. او درجه اول، یک دانشمند علوم رایانه است که توانسته در قامت یک کارآفرین به همراه دوست و هم دانشگاهی اش شرکت معظم گوگل را تاسیس کرد.

هیدئوکوجیما؛ کاگردان موفق بازی های ویدیوئی

     کارگردان موفق که توانست خالق مجموعه متال گیر باشد و توانست با کونامی در سوپر ماریو همکاری کند و بعدا در پروژی متال گیر این همکاری را ادامه داد و نهایتا با سونی دست به همکاری زد و متال گیر را برای آنها درست کرد و در نهایت به یکی از ثروتمندان این عرصه تبدیل شد.

اندی روبین؛خالق پرطرفدارترین سیستم عامل موبایل

     متولد 22 جون 1963 در چپکوای نیویورک است. پدرش روان شناس بود، اما از روان شناسی در تجارت استفاده می کرد. او صاحب شرکتی تبلیغاتی بود که روی آخرین محصولات الکترونیک شرکت های مختلف کار می کرد. آن ها از ادوات مختلف عکس می گرفتند و با قبض های کارت اعتباری به خانه مردم می فرستادند؛ چیزی مثل تبلیغاتی که شرکت مخابرات، پشت قبض های تلفن انجام می دهد. همین هم شروع آشنایی و بعد شیفتگی او به دستگاه های الکترونیک بود. در این میان علاقه ی روبین به هر چیز که رنگ و بوی ربات داشت بیشتر نمود می کرد. بعد از گرفتن مدرک لیسانس در شرکت مشهور «کارل زایس» در بخش رباتیک مشغول به کار شد. مدتی بعد توسط «بیل کسول» (Bill Caswell) به شرکت اپل معرفی شد و آنجا مشغول به کار شد. روبین دوران حضورش در اپل را مهیج توصیف می کند. ابتدا در قسمت تولید بود و بعد به واحد تحقیقات منتقل شد.اپل یک شرکت زیرمجموعه خود با نام «جنرال مجیک» راه انداخت و او را به آنجا فرستاد.

نرم افزار Magic Cap

     توسط برنامه که به نام «مجیک کپ» توسط روبین و همکارانش در General Magic نوشته بودند ولی نظر مدیران اپل را به خود جلب نکرد و در نهایت اپل آن شرکت را بست و روبین و چند تن دیگر شرکتی با نام «آرتمیس ریسرچ» زدند و در سال 1997 مایکروسافت کل شرکت را خرید و روبین عضو خانواده مایکرو سافت شد. عشق او به رباتیک باعث شد که رباتی بساز و در دفتر کارش آن ربات تک چشم بچرخد ولی در نهایت آن ربات را دزدیدند و روبین از مایکروسافت اخراج شد و در سال 1999 در یک مغازه ی اجاره ای آزمایشگاه خود را راه انداخت. و توانست با چند تا از دوستان قدیمی شرکت Danger Inc را تاسیس کنند و دستگاه «هیپ تاپ» را تولید کنند. دستگاه ی که شاید الان جالب نباشید ولی برای مردم آن زمان آنقدر عجیب بود که نمی دانستند که آیا این یک گوشی است یا یک دستیار شخصی دیجیتال. در نهایت روبین نتوانست که محصول خود را جهانی کند زیر هزاران گوشی با سیستم IOS و Android در جهان پخش شد. نهایتا دانشگاه استنفورد از او  دعوت کرد بابت این همه تلاش صحبت کند که در آنجا سخرانی «سرگی برین» و «لری پیج» حضور داشتند و چون روبین در سال 2003 شرکتی با نام اندروید تاسیس کرده بود مدیران گوگل بدون فوت وقت آن شرکت را زیر مجموعه گوگل کردند. روبین و یک تیم روی اندروید کار می کردند ولی نهایتا در سال 2007 بعد از معرفی آیفون مجبور شدن که این سیستم را از اول دنبال کنند زیرا به خوبی سیستم IOS نبود ولی با تلاش های بسیار روی تلفن همراه گذاشتند ولی به خوبی IOS نبود. بعدا این سیستم را ارتقا دادند و استیو حابز دید که این سیستم از سیستم خود بهتر است به روبین تهمت زد و لری پیج به او قول داد که تغییرات اساسی در اندروید به وجود می آید. در سال 2014 روبین از گوگل بیرون آمد و برای خود یک شتاب دهنده درست کرد که شرکت ها و موسسات زیادی روی آن سرمایه گذاری کردند.

استیو وزنیاک؛ مهندسی که هرگز مدیر نبود

     او و جابز توانستند که کامپیوتر های تولید کنند که این کامپیوترها کاملا شخصی بود. او مغغز فنی شرکت اپل بود که به تنهایی دستگاه اپل I را طراحی کرد نظرها هم دربارهی کامپیوترها تغییر کرد؛ و حالا می شد کامپیوتر را در قسمتی از چیدمان خانه قرار داد و به انجام امور شخصی با آن پرداخت و یک سال بعد اپل II اولین کامپیوتر شخصی ای شد که توانست از نظر تجاری موفق باشد. او خدمت های زیادی به دنیای سیلیکون کرد ولی هیچ وقت مدیر نبود.

جان مک آفی؛خداحافظی در دوران اوج

     این که یک نفر را هم اهالی دنیای فناوری بشناسند و هم قاچاقچیان مواد مخدر، به خودی خود می تواند عجیب و شاید جذاب باشد؛ کنار هم قرار گرفتن این دو، فیلم های هالیوودی زیادی را به ذهن متبادر می کند. «جان مک آفی» (John McAfee) که نام خانوادگی او را به واسطه ی آنتی ویروس McAfee کم تر کسی است که نشنیده باشد، دقیقا یک چنین آدمی است با زندگی پرفراز و نشیب؛ از فرار از جنگ جهانی دوم برای نجات گرفته تا فرار به کشور دیگری برای خوش گذرانی.او بعد از مرگ پدرش روحیاتش عوض شد. در زمانی که در دنیای سیلیکون بود خیلی معروف و مشهور شد و توانست آنتی ویروس McAfee را درست کند ولی بعدا به جای روند پیشرفت در زندگی شرکت خود را فروخت و چون به الکل معتاد بود به دنبال آن رفت و بعد ها توسط پلیس دست گیر شد به جرم قاچاق مواد یا رانندگی در حال مستی. جان بعدها در سال 2016 گفت که می خواد رئیس جمهور شود ولی بعد از مدتی از حزب لیبرترین حمایت کرد.

استیو بالمر؛مردی احساساتی و عاشق بسکتبال و جوگیر

     مخالف و موافق زیادی دارد؛ از نظر او مدیر یک شرکت بزرگ است که علی رخم عدم حضور در جمع موسسان، توانسته خود را در جمع ثروتمندترین ها جا کند؛ بعضی ها متقد هستند که او با خرید شرکت نوکیا مانع پیشرفت مایکروسافت شده و او مانعی بزرگ بر سر راه مایکروسافت گذاشت و استیو جابز هم می گوید که با مدیریت بالمر بر مایکروسافت این شرکت پیشرفت نمی کند.

لی جون؛ استیو جابز چینی ها

     خودش می گوید اگر استیو جابز در چین به دنیا می آمد هیچ وقت نمی توانست به استیو جابز تبدیل شود. او موسس شرکت شیائومی است و بعد کلی فراز و نشیب توانست شرکت شیائومی را در سال 2014 به ارزش 45 میلیارد دلار در سهامی خاص برساند. او این اسم را روی شرکت گذاشت به این دلیل که می خواست بیشترین تکنولوژی را با کمترین قیمت عرضه کند زیرا می دانست اپل و سامسونگ با کمترین تغییر روی تلفن همراه خود پول بیشتری نسبت به تغییر آن می گیرند و او با این شرکت توانست سامسونگ را از چین بیرون بیندازد. او در سال 2016 77 درصد شرکت شیائومی را دارد که به ارزش 9.8 میلیارد دلار است و توانسته که در جمع 50 میلیاردرهای بزرگ جهان قرار گیرد.

مریسا مایر؛رهبری که توانست یاهو را نجات دهد

     او در بچگی فردی خجالتی بود و به همین دلیل که اعتماد به نفس برای خود ایجاد کند در تمام برنامه های مدرسه شرکت می کرد و علاقه داشت که جراح مغز و اعصاب شود ولی بعدا تغییر رشته به سامانه نمادین داد و لیسانس خود را گرفت و فوق لیسانس خود را در رشته علوم رایانه ادامه داد و در سال 1999 مدرک آن را گرفت. او از طرف گوگل پیشنهاد کاری داشت. زمانی که گوگل به او پیشنهاد داد کارشان فقط در یک خانه بود و مریسا نفر 20 و اولین زن در مجموعه گوگل بود. مریسا خدمت های زیادی به گوگل کرد و بعد از اینکه از شرکت گوگل بیرون آمد به شرکت یاهو برای به عنوان مدیر کل رفت. یاهو آن موقع با سقوط سهام مواجه شده بود. آن موقع مریسا جزو 20 زنی بود که یکی از 500 شرکت بزرگ دنیای سیلیکون را ادراه می کرد او توانست که یاهو را از آن سیل نجات دهد و یکی از زنان موفق دنیای سیلیکون باشد.

جولین آسانژ؛ موسس ویکی لیکس

     یکی از کسانی که توانست افشاگری بزرگی را انجام دهد جولین آسانژ بود. او با تاسیس ویکی لیکس توانست که با استفاده از هک کردن سرویس های اطلاعاتی و ... اطلاعات زیادی را منتشر کند که اولین خبر او از حمله نظامیان آمریکایی به غیرنظامیان عراق بود که بعد از آن از طرف کشور سوئد تحت پیگیری به دلیل آزار جنسی قرار گرفت که بعدا جولین گفت که این فقط بازی سیاسی است و نمی خواهند که او کارش را انجام دهد. در کشور بریتانیا بود که کشور سوئد از او شکایت کرد و دولت بریتانیا برای بازگرداندن او، دادگاه های مختلف تشکیل دادند و در نهایت او به سفارت اکوادور در بریتانیا رفت و آنجا پناهنده شد. پلیس بریتانیا اعلام کرد که اگر او از پایش را از سفارت بیرون بگذارد فی الفور دستگیر می شود او به سازمان ملل شکایت کرد و سازمان ملل بریتانیا را زیر سوال برد ولی بریتانیا هیچ اهمیتی نداد. بعدها جولین دوباره با هک کردن ایمیل های سرویس های اطلاعاتی دوباره مطلبی منتشر کرد که خبر اول رسانه ها شد. در نهایت هنوز او در سفارت اکوادور به سر می برد و نمی تواند پایش را از سفارت بیرون بگذارد.

ادوارد اسنودن؛خائن برای آمریکا، قهرمان برای بشریت

     ادوارد دردوره دبیرستان به یک بیماری دچار شد و نتوانست 9 ماه به مدرسه برود و زمانی که خوب شد دیگر به مدرسه نرفت. تمام خانواده او از پدربزرگ تا خواهرش همه در خدمت دولت آمریکا بودند و همه انتظار داشتن که ادوارد راه آنها را ادامه دهد. زمانی که وارد CIA شد بعد از مدتی برای جاسوسی به سوییس رفت و در آنجا بود که نتوانست جلوی خود را بگیرد و افشاگری کرد و ایالت متحده او را به عنوان خائن می دانست و دنبال اوست که او از صحنه روزگار محو کند ولی هنوز این کار را نتوانستند انجام دهند ولی در حال حاضر ادوارد به دولت آمریکا گفته است که اگر یک دادگاه عادلانه برگزار کند حاضر است برگردد و زندانی شود.

اریک اشمیت؛ معنای مدیریت در دره ی سیلیکون

     او اویل کارش بیشتر سمت های فنی در شرکت های فناوری اطلاعات را بر عهده داشت. در شرکت بزرگ بل در واحد تحقیق و در شرکت زیلوگ و در زیراکس مسوولیت های تحقیقاتی و فنی داشت.او به اتفاق همکارش برنامه لکس را نوشت. برنامه ای که تحلیل هایی تولید می کرد که در طراحی ساختار کامپایلر ها به کار می رفت. در سال 1983 به شرکت سان مایکروسیستمز رفت و برای نخستین بار سمت مدیریتی گرفت و مدیر نرم افزار آن شرکت شد. سپس به معاون کل ارتقا یافت. با کارهای که اریک در زندگی خود انجام داد لری پیج و سرگی برین از او خواستند که مدیریت گوگل را به دست بگیرد و در سال 2001 اریک ابتدا ریاست هیات مدیره و چندماه بعد مدیرعاملی گوگل را بر عهده گرفت. اریک در زمان استخدام 250 هزار دلار در سال حقوق می گرفت به علاوه 14.331.703 سهم کلاس B که هر سهم 0.30 دلار ارزش داشت و 426.892 سهم از کلاس C که هر سهم 2.34 دلار به او واگذار شد. و اینگونه بود او یکی از ثروتمندانی شد که بدون اینکه بنیان گذار باشد نه اینکه با بنیان گذاران ارتباط فامیلی داشته باشد.

استیون هاوکینگ؛ذهن برتر، رهایی از زندان جسم

     از کودکی عاشق ستاره ها بود و تنها چیزی که او را به خود جلب می کرد ستاره ها بود. برای همین او کیهان شناسی خواند و به مرور به موفقیت های بالایی رسید. در طول زندگی مشکلی برای جسم ایجاد شد مشکلی که به مرور او را فلج می کرد و او قبل از اینکه فلج کامل شود کلی کار روی کیهان شناسی انجام داد. بعد از اینکه فلج کامل شد و قدرت سخن گفتن خود را از دست داد یک برنامه نویس توانست برنامه بنویسد که او با کمترین حرکت انگشت دستش سخن خود را بگوید و در نهایت شرکت اینتل از این سیستم حمایت کرد و این شرکت این هزینه را برای استیون انجام داد. استیون توانست اثبات کند که یک ذره می تواند از سیاه چاله فرار کند و این اثبات تغییر عظیمی روی کیهان شناسی گذاشت و او از دولت آمریکا و بریتانیا جوایزی دریافت کرد. او توانست که کتاب های بنویسد که مردم با کیهان آشنایی بیشتری پیدا کنند.

جک دورسی؛کسی که از بچگی ایده توییتر را داشت

     او از بچگی علاقه زیادی به این داشت که نقشه های محل زندگی شان را داشته باشد و به دلیل کار پدرش آنها مجبور بودند که محل زندگی شان هر چند وقت عوض شود و این موضوع باعث شده بود که جک نقشه های زیادی داشته باشد. از طرف اطرافیان بچه خیلی ساکتی بود ولی او به دلیل لکنت زبان اعتماد به نفس نداشت و در دبیرستان به دلیل تمرین زیاد توانست لکنت زبان خود را از بین ببرد.

     او رقتی برای کار برای شرکت میرا دیجیتال رفت رئیس شرکت کار داشت و به او گفت یک دقیقه دیگه می آیم و صحبت می کنیم ولی بعد یک ساعت آمد و دید جک همان جا منتظر است و هفته ی بعد از این اتفاق او مدیر برنامه نویسان شد. در سال 2000 به دلیل ثبت حباب های وبگاهی شکست و او به مدت 5 سال به کار های دیگر روی آورد برای اینکه بتواند روزمرگی خود را تامین کند. کمی بعد توانست در شرکت ادیو استخدام شود ولی بعد از مدتی شرکت دچار سقوط شد و بعد از آنها خواستند که ایده ای بدهند که جک ایده ی داد که خدمات پیامک ها را به نحوه ی شکل دهند با محدویت 140 کاراکتری که بعدا ایده توییتر را از آن گرفت.

     نخستین مطلب در 21 مارچ 2006 منتشر شد و در ما ژوئن عرضه شد. او توانست که سرمایه گذاران زیادی را سمت توییتر بکشاند. در سال 2008 جک از مدیریت استعفا داد و مدیریت توییتر دست ایوان ویلیامز افتاد و او نتوانست توییتر را سکان داری کند و بعد از ویلیامز، دیک کستولو بود که سکان توییتر را برعهده گرفت ولی او هم مثل ایوان نتوانست این کار را به خوبی انجام دهد و همین موضوع باعث شد که دوباره جک دورسی به توییتر برگردد.